سرتیتر صفحه جدید
«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَعَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ»
1- حبیب بن مظاهر: پیامبر(ص) را درک کرده بود، جهت جهاد در کوفه منزل گزید، با امیرالمؤمنین(ع)در جنگهای آن حضرت همراه بود و از حاملان علم آن حضرت بود. در مصاحبهای که با میثم تمار داشت هر یک آینده دیگری را برای همدیگر باز گفتند. حبیب از به دار آویختن میثم توسط عبیدالله گفت و میثم از شهید شدن حبیب گفت و این که سر او را در کوفه جولان میدهند.
حبیب پس از مرگ معاویه با امام حسین(ع) مکاتبه کرد و چون مسلم بن عقیل به کوفه آمد از او استقبال نمود. چون با خبر شد حسین(ع) به کربلا وارد شده، به همراه مسلم بن عوسجه از بیراهه و در پنهانی شب آمدند تا خود را به امام رساندند.
2- حبیب به گفته شیخ کشی در رجالش: «از آن هفتاد تن مردانی بود که حسین(ع)را یاری کردند، با آنکه به کوه کوه آهن بر خوردند ، با سینه و صورت خود به استقبال سرنیزهها و شمشیرها رفتند. بر آنها پیشنهاد امان و مال و منال میشد، زیر بار نمیرفتند و میگفتند: عذری برای ما نزد رسول خدا(ص)نیست، اگر حسین(ع)کشته شود و هنوز از ما مژگانی بههم بخورد و همگی در پیرامون حسین(ع)کشته شدند»[1]
در نصیحت به لشگر عمر سعد گفت: «ای مردم! بدمردمی هستند مردمی که فردا در نزد خدا وارد شوند در حالیکه قاتل ذرّیهی پیامبر(ص) و عباد و زهادی باشند که در سحرگاهان خدا را بسیار ذکر میگویند»[2]
3- از آنجا میتوان فهمید که حبیب سالها در انتظار این موقعیت بوده که به قول شیخ کشی: «حبیب از اينکه مي ديد، در رکاب امام حسین(ع)به فيض شهادت نايل مي شود ابراز خوشحالي مي کرد و میخندید، بُریربْن خُضَیر، سَیّدُ الْقُراء، به او گفت: ای برادر! این ساعت، ساعت شوخي و خنده نیست. حبيب در پاسخش گفت:«فَأَيّ مَوضِع أَحَقّ مِنْ هذا بِالسُّرُورِ وَ اللهِ ما هُوَ إِلاّ أَنْ تَمِيلَ عَلَينا هذِه الطغام بِسُيُوفِهِم فَنُعانِقُ الْحُور الْعَين»[3] چه جايي بهتر از اينجا براي خوش حالي؟! به خدا قسم دوست دارم با اين ياغيان نبرد کنم تا چون شمشيرهايشان را بر من فرود آرند، حور العين را در بهشت در آغوش کشم.»
حبیب فرمانده ستون چپ سپاه امام بود و زهیر فرمانده ستون راست.
4- وقتی حبیب به همراه امام بر بالین پیکر بیرمق مسلم بن عوسجه رسید به او گفت: ای مسلم! به خاک افتادنت بر من سخت است لیکن تو را به به بهشت بشارت میدهم و مسلم بن عوسجه با صدایی ضعیف گفت: «بَشَّرَکاللّه بِخَیْر» خداوند تو را مژده خیر دهد. حبیب گفت: اگر علم نداشتم که به دنبال تو به تو میپیوندم، دوست داشتم تو وصیت کنی و من به وصیت تو عمل کنم. مسلم گفت: با این حال وصیت دارم: اَمَا بِیَدِهِ اِلیَ الْحُسَیْن وَ قَالَ: «اوُصِیکَ اَنْ تَقْتُل دُونَه» اشاره کرد به امام و گفت: به تو وصیت میکنم که در کنار این مرد و در جلو این مرد به قتل برسی. و مسلم گفت: به خدای کعبه چنین کنم[4] در این مکالمه معنای یقین به اوج خود میرسد و ایمان اصحاب امام را به امامشان به خوبی به نمایش میگذارد.
5- حبیب قبل از نماز ظهر به جهت توهینی که حصین بن تمیم به امام حسین(ع) کرد و به امام گفت: نماز تو قبول نمی شود. با او درگیر و پس از درگیری با چند نفر از لشکر عمر سعد و کشتن تعدادی از آنها، شهید شد.
با شهادت حبیب امام فرمود: «عِنْدَاللّه اَحتَسِبُ نَفْسِی وَ حماة اَصْحَابِی»[5] نزد خدا احتساب می کنم خود و حامیان اصحابام را. حاکی از آن که او را و یاران با حمیتام را به پیشگاه خدا تقدیم و در حساب میآورم. و نیز فرمود: «یَا حَبِیب لَقَدْ کُنْتَ فّاضِلَا تَخْتِم الْقُرآن فِی لَیْلَةِ الْوَاحِدَه» ای حبیب تو مرد فاضلی بودی که در یک شب قرآن ختم میکردی.